محل تبلیغات شما
در روزی سرد و زمستانی که برف سراسر زمین را پوشانده بود و برق رفته بود در روستایی دور افتاده در سرزمینی که کمتر روز های خوب به خودش دیده بود مادری قرار بود فرزندی به دنیا بیاورد که هیچ کس از سرنوشت دردناک کودک در آینده خبر نداشتند پدر خانواده که نزدیک سحر از خانه بیرون زده بود برای لقمه ای نان که به خانه بیاورد نمیدانست همسرش هرگز قرار است موقع تولد فرزند در خانه نباشد به دلیل برف زیاد پدر برعکس همیشه در برف گیر کرده بود و نزدیک های ساعت ده شب مادر دچار درد

داستان پسرک ماهی فروش قسمت 7

داستان پسرک ماهی فروش قسمت 6

داستان پسرک ماهی فروش قسمت 5

برف ,خانه ,پدر ,های ,بیاورد ,فرزند ,بود و ,هرگز قرار ,همسرش هرگز ,نمیدانست همسرش ,قرار است

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نامه ای برای یک دوست حيف كه وقت مردنم نيستي .....!!!!! Sisilix